این روزها در این شهر اتفاق بزرگی در حال رخ داد است.
سومین حرم اهل بیت در زیباترین روزهای بهاری خود میزبان برگزاری محفلیست که سالها به دنبالش در کوچه پس کوچه های شهر می گشتم....
اجلاسیه بزرگ سرداران شهید
حالا پیداش کردم ولی...
تنها چیزی که خیلی نمود دارد فقط بنرهای زیبایی از شهداست که روی دل شهر حک شده مدام در این فکرم که کجا میتوانم خروجی این آرزوی بزرگ را پیدا کنم..
چرا همه در تکاپو نیستند
چرا همه چیز عادیست؟؟
چرا بعضی حداقل عکس های نصب شده به این بزرگی را رودرروی خود نمی بینند اصلا بگذارید به شما هم بگویم تنها چیزی که تا به حال دستگیرم شده این است که برخورد آدمها با این تصاویری که حکاکی شده در قلب شیراز ؛ را می توانم به چند دسته تقسیم کنم
عده ای اصلا نمی بینند گویی حجاب چشمان آنها حتی برای لحظه ای هم در این دنیا کنار نمی رود عده ی دیگری می بینند و بی تفاوت مردمک چشمانشان ؛که در جستجوی یک مهربانی مطلق به عکس ها خیره میشوند را به جای دیگری هدایت می کنند.
عده ی دیگری می بینند، بی تفاوت نیستند آنها معتقدند بودجه مملکت صرف چه چیز بی ارزشی شده است و دم از اصراف و فقر و نداری هم وطنانشان میزنند و بی پروا گله می کنند از ..... دلم می خواهد جوابش را اینگونه بدهم که:
چرا خرج چند صدهزار تومانی شما جهت خرید مواد آرایشی به مدت کمتر از یک هفته اسراف نیست.
چرا انواع و اقسام مدل های متفاوت از وسایل نقلیه گرفته تا تار مو که شما به دنبالش می گردید اسراف نیست.
چرا زیاده روی شما در گفته ها و شنیده هایتان اسراف نیست.
چرا مجالس و محافل شما در تالارها و باغ ها با خرج های چند صدمیلیونی اصراف نیست.
چرا رقص و پایکوبی شما در مجالس مختلط اسراف نیست.
چرا برج ها و وخانه های ویلایی که شما در آن سکنی گزیده اید، اسراف نیست.
چرا پارتی بازی های شما و رشوه و اختلاس هایتان اسراف نیست.
و چرا چرا چرا؟؟؟
و گیرم که جواب یک نفر را دادم و من آیا قادرم جواب خیل زیادتری که کم هم نیستند را بدهم؟؟؟
و من خودم را و امثال خودم را در این راه مقصر می دانم. منی که دم از خادم الشهدایی می زنم، منی که قصدم جهانی کردن معرفت شهادت هست. چگونه نتوانستم حداقل در کشور خودم کاری کنم.
منی که برای شهدا اجلاسیه، یادواره، نمایشگاه یا نه یک کتاب، مقاله یا کمتر، یک جمله می نویسم؛ چرا مخاطب عام را جذب نکرده ام؟؟ چرا مخاطب من تنها و تنها همان گروه محدودی هستند که کم و بیش شهدا را می شناسند و حرفهای من برایشان تکراری جلوه می کند .مخاطبان اصلی من کجا هستند؟ چرا حال و حوصله ندارند حرف های مرا بشنوند و چرا وقتی برایشان از شهدا میگویم از من فاصله می گیرند و چه کوتاهی بزرگی کردم من ...
شهدا شرمنده ام
اجلاسیه از 6 اردیبهشت برگزار می شود برای حضور حتما باید کارت دعوت داشته باشی خیلی ها را می بینم که تا دم در می آیند و چون خود را دعوت نشده شهدا می دانند باز می گردند. اغلب کسانی که در سالن نشستند.یادگاران جنگ،سرداران، بسیجیان، خانواده شهدا و شهید دوستانند. پس بقیه جوانها کجا هستند؟ چرا من به دنبالشان نگشتم و مدتها روی افکارشان به هر شیوه ای تاثیر نگذاشتم و امروز دعوت نامه در اختیارشان قرار نمی دهم و آنها را نه در صندلی های آخر سالن که در ردیف اول برنامه نمی نشانم تا آنها هم با شهدا آشنا شوند.آنها اگر به گفته رهبرم آینده سازان این مرزو بومند که به حقیقت هستند پس چرا شهید را تنها مرده ای می دانند که قابل این اندازه ستایش نیست و راحت این افکارشان را به زبان می آورندو چرا فرهنگ شهادت را به سخره می گیرند یعنی آینده مملکت قرار است با این افکار ساخته شود؟؟
و من جواب تمام این چرا ها را خوب می دانم من مقصرم و امثال من که دم از عاشق الشهدایی می زنیم. ما تنها به فکر برگزاری برنامه هایمان بودیم غافل از اینکه ما به فکر خروجی آن و تاثیری که قرار است بر فکر و قلب جوانمان گذارد نبودیم.
شهدا شرمنده ایم....
شهدا شرمنده ایم....